•
•
•
لب پنجره نشستی
و به هوای مه گرفته بیرون نگاه می کنی
پاهایت را در آغوش می گیری و سیگاری روشن می کنی مثل همیشه
مثل همیشه پاهایت را به من ترجیح دادی
•
•
•
•
•
•
مرد را فقط مرد می فهمد و دود سیگارش
•
•
•
•
•
•
باز کلمه کم آورده ام ، برای احوالاتم
بروید یک سیگار بکشید تلخی اش که ماند ته گلویتان
فکر کنید همان بغضی است که توی گلوی من
نه بالا می رود و نه پایین